کد مطلب:211053 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

امام صادق و فلسفه
فلسفه در اسلام به دو قسمت تقسیم شده فلسفه طبیعی - فلسفه الهی - در فلسفه طبیعی دانشمندان بزرگی فراوان در جهان بوده اند كه در نشئه عالم طبع بررسی ها كرده از راه تجزیه و تحلیل مواد و عناصر مركبه تحقیقاتی نموده اند و كشفیات عمیقی كرده اند كه امروز مظاهر آن در تمدن جهان كاملا مشهور است - رادیو - تلویزیون - شكستن اتم - موشك قاره پیما - دست اندازی بر اقمار و ستارگان و مطالعه در امور فلكی نمونه ای از فلسفه طبیعی است.

ولی در فلسفه ماوراء یا فلسفه الهی كمتر به آن مقام رسیده اند زیرا وصول به این مقام مبتنی بر تقوی و فضیلت نفسانی است در فلسفه طبیعی رموزی از فلسفه الهی باقی است ولی روحانیت و معنویتی وجود ندارد زیرا سر و كار همه با ماده و مواد عنصری است و همین نكته گروهی را در ماده نگاهداشته و نگذاشته از مرز ماده حركت كنند و لذا بیشتر فلاسفه مادی در همان حد مانده و استعداد درك لطایف معنوی را نداشتند.

این توقف در مادیات نتیجه چنین داده كه از روحانیت انسانیت محروم ماندند چه علوم طبیعی انسان را به مراحل یقین نمی رساند و هدف انسان نیل به مقام یقین است. همانطور كه



[ صفحه 238]



تجزیه و تحلیل عناصر تركیبی نتیجه مفید كشف مواد دیگری را می دهد در تجزیه و تحلیل عقاید معنوی و لطایف روحی هم نتیجه یقین و كشف ماوراء حاصل می گردد و از همین راه بود كه باب مدینه علم ندا نمود لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا اگر همه پرده ها را بالا بزنند بر یقین علی بن ابیطالب علیه السلام چیزی افزوده نمی گردد.

این احراز مقام آسمانی برای تحقیق و تبحر در علوم روحانی و احاطه به ماوراء عالم ماده بوده.

ماده نیروی نشئه عالم طبع است و روحانیت نیروی غیرقابل اشاره حسیه عالم ماوراء است كه به همه جا می توان دست یابد.

سعادت انسان در این است كه از مسیر ماده رو به كمال راه یابد تا به كمال معنویت برسد این سیر طبیعی از ماده به معنی بین نوامیس عالم طبع عوامل تكامل مراتب انسانیت است این معنویات كه در لسان شرع از آن به عقاید تعبیر می شود - غایت و هدف نهائی است كه همه انبیاء برای نیل به آن سعی بلیغ مصروف داشتند.

دسته ای از بشر گمان كرده اند به معنویات می توانند برسند بدون آن كه به شرع و احكام ادیان آسمانی متوسل گردند در حالی كه علم و معانی هر قدر نیرومند باشد به حقایق راه ندارند مگر به رهبری تقوی و لذا فرموده العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء و آن كس كه لایق افاضه اشراقی نور علم است كسی است كه بحلیه فضیلت تقوی خورد را آراسته باشد و این تقوی هم جز از راه دین میسر نیست.

و لذا همواره رموز حقایق را دین رهبری می كند و عقل درمی یابد نه آنكه عقل خود دریابد رهبری از دین است و ادراكات علل و عوامل عقلی آن از علم است و لذا اعیان ثابته را دین معرفی می كند و عقل تصدیق می نماید به همین جهت بسیاری از علماء كه در دین نقصی داشته در علوم متحیر و مبهوت و متفكر و حیران و سرگردان و بالاخره دیوانه شده اند در حالی كه مرد دیندار و متدین انحرافی نیافته است به حكم شرع قبول كرده و به حكم علم به یقین رسیده است.

همین نكته اعتراف و اذعان به عوالم غیب را تأیید می كند كه علم در بدایت امر به عوامل غیبی دست نیافته بلكه مذهب و دین غیب و شهود را تعلیم كرده و پس از آن علم فلسفه آن را دریافته است.



[ صفحه 239]



اما باید این نكته را هم گفت كه عقل برای قوه قضائیه علمی و فكری است كه از راه دین احكام و قوانین را قبول كند و از راه عقل قضاوت نماید و صلاح و فساد آن را مشخص كند و البته این امتیاز با تجزیه و تحلیل عقلی از راه علم و استدلال و برهان انجام می یابد تا در آغوش موفقیت و حقیقت برسد - و این روش علمی را ما در مكتب امام جعفر صادق (ع) مشاهده می كنیم كه نیل به حقایق را از راه ادراك احكام شرع دانسته و جز از این راه كسی به حقیقت نمی رسد - و اكنون به این روش پرورش می رسیم [1] .

فلاسفه اسلام برای وقوف به موجودات عالم و معرفت در حقیقت وجود آنها موجودات را دو قسم تشخیص داده اند.

اول - موجوداتی كه ماده ندارند و محسوس نیستند بلكه فقط به حس عقل دریافته می شوند مانند:

نفس - عقل یا به عبارت جامع كلی مجردات و معقولات.

دوم - آن قسم موجودی كه ماده دارند و به حس ظاهری درمی آیند كه آنها اجسام هستند در جسم هم دو اصل ملاحظه می شود یكی شكل - و مقدار دیگر تغییرات و تبدلات زیرا مشاهده می شود كه كلیه اجسام همواره در حال تغییر و تبدیل و تبدلند و كنكاش فلاسفه برای علم به احوال متغیر اجسام است - یعنی می خواهند مراتب مختلف تجزیه و تحلیل اجسام را در تركیبات مختلفه دریابند - چنانچه امروز به این نتیجه رسیده اند كه عناصر همه یك عنصر هستند در تركیبات مختلف اسامی مختلف گرفته اند بنابراین حكمت نظری سه شعبه می گردد.

1- علم به معقولات و مجردات كه آنرا به اسامی فلسفه اولی و الهیات و ما بعدالطبیعه یا ماوراء ماده گویند.

2- علم به احوال جسم است از حیث شكل و مقدار كه آنرا ریاضیات یا علوم تعلیمی گفته اند.

3- علم به احوال جسم از حیث تغییرات و تبدلات و آنرا طبیعیات نامیده اند و چون برای علم به احوال جسم به سبب اینكه علت فهم تغییرات و تبدلات جسم منتسب به قوه ای است كه در جسم است و آن را طبیعت می گویند و برای فلسفه منطق را مقدمه قرار داده و از طبیعیات شروع كرده به الهیات خاتمه می دهند.



[ صفحه 240]




[1] اين قسمت از كتاب فلسفه الامام الصادق (ع) تأليف شيخ محمد جواد جزائري اقتباس و ترجمه شده است.